مطالبم را به وبلاگ دیگه انتقال دادم. اینم برای ارشیو عکسها ..
88/2/12 :: 1:19 عصر
اگر در صحنه زندگی به نا گه یکی از تارهای سازت پاره شد آهنگ زندگی را چنان ادامه بده که هیچ کس نداند بر تو چه گذشته است
است که آنان را به سوی موفقیت سوق می دهد
کسی می تواند در پای عشق بمیرد که پیشتر زندگی پیش چشمانش مرده باشد
کاش میشد قلبها آباد بود کینه وغمها به دست باد بود،کاش میشد دل
فراموشی نداشت نمنم باران هم آغوشی نداشت،کاش میشد گم شوند
این کاشهای زندگی پشت نقاب بندگی،کاش میشد کاشها مهمان شوند در
میان غصه ها پنهان شوند،کاش میشد آسمان رنگین نبود ردپای قهروکین
رنگین نبود،کاش میشد روی خط زندگی! باتو باشم تا نهایت سادگی!
اگر روزی شان و مقامت پایین آمد ناامید مشو زیرا آفتاب هرروز هنگام غروب پایین می رود تا
بامداد روز دیگر بالا بیاید
آینده ار آن توست ، اگر از امروز حداکثر استفاده را ببری تنها زمانی پیر شده ای که احساس
پیری کنی
اگر خواهان نجات هستید غفلت و بی خبری را رها کنید و بر تلاش و جدیت پایبند باشد.
اگر می خواهی خوشبخت باشی برای خوشبختی دیگران بکوش زیرا آن شادی که ما به دیگران
می دهیم به دل ما بر می گردد
الماس را جز در قعر زمین نمی توان یافت و حقایق را جز در اعماق فکر نمی توان کشف کرد
تا خود را در جایی نبیند محال است بتوانید خود را درآن مکان یا در آن مقام بیابید
چهار خصلت است که انسان را در انجام کارها یاری می کند سلامتی بی نیازی آگاهی و توفیق.
شاید آن روز که سهراب نوشت:
تا شقایق هست زندگی باید کرد
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت
باید اینجور نوشت:
هر گلی هم باشد چه شقایق چه گل پیچک و یاس
تا نیاید گل نرگس زندگی دشوار است
من....
پاییز را دوست دارم...
بخاطر غریب و بی صدا آمدنش
بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش
پاییز را دوست دارم....
بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش
بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش
پاییز را دوست دارم.....
بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی
بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها
پاییز را دوست دارم.....
بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش
بخاطر شب های سرد و طولانی اش
پاییز را دوست دارم.....
بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام
بخاطر پیاده روی های شبانه ام
بخاطر بغض های سنگین انتظار
بخاطر اشک های بی صدایم
پاییز را دوست دارم.....
بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام
بخاطر معصومیت کودکی ام
بخاطر نشاط نوجوانی ام
بخاطر تنهایی جوانی ام
پاییز را دوست دارم.....
بخاطر اولین نفس هایم
بخاطر اولین گریه هایم
بخاطر اولین خنده هایم
بخاطر دوباره متولد شدن
پاییز را دوست دارم....
بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر
بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه
بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه
پاییز را دوست دارم....
بخاطر هدیه زیبایی که به من داد
بخاطر هدیه ای که به من امید ماندن داد
بخاطر هدیه ای که به من جرات عاشق شدن داد
پاییز را دوست دارم....
بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش
بخاطر خود پاییز
و من عاشقانه پاییز را دوست دارم...
زرد است که لبریز حقایق شده است
تلخ است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی و گرنه می فهمیدی
پاییز بهاریست که عاشق شده است
آهـای!!!
مـی شـود کمـی کنـار بـرویـد؟؟؟
کـفشـدوزکـی دارد اینجـا
قـدم مـی زنــد
در کـوچـه هـای پـاییـــز...
نه تو می مانی?
نه اندوه?
و نه هیچ یک از مردم این آبادی!
به حباب نگران لب یک رود قسم?
و به کوتاهی آن لحظه شادی? که گذشت?
غصه هم خواهد رفت...
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند.
لحظه ها عریانند?
به تن لحظه خود? جامه اندوه مپوشان هرگز...
امروز گم شدهام. در جستجوی یافتن هستم. اما نمیابم.هر چه بیشتر میگردم کمتر میابم.
خدای من آخر به کدامین گناه؟
شکفتن غنچه ها ،جیرجیر جیرجیرکها،لکه دار شدن آسمان ،غریدن آسمان ، باریدن آسمان.
خدای من پس سهم من از این بهاری که گذشت چه بود؟
دریغ از یک غرش ،یک فریاد ،یک باریدن ،یک فریاد، یک تهی شدن.
آری مگر نمی دانستی اینجا :غریدن ممنوع، خندیدن ممنوع، باریدن ممنوع.
فقط و فقط به جرم سبک شدن.
دیروزها وصل بودم به واژه زندگی، دنیا، فردا.
امروزها وصلم به جمله دنیا نمیارزد…فردا چیست؟
یادم میآید دیروزها میتوانستم گریه کنم .اما امروزها….
دیروزها خودم بودم….خود دیروزم.
امروزها خودم هستم ….خود امروزم.
دیروزها دوستت دارم را نمیشناختم.اما امروزها…آیا میشناسم؟
دیروزها در نگاهی غرق نمی شدم. این روزها خوبتر می بینم.
دیروزها گم بودم در شیطنتها ، در لابلای درختان. امروزها گم شده ای در خویشم .
مرا دریاب.
مرا دریاب.
برگرفته از وبلاگ اندیشه های ناب
خانه
:: کل بازدیدها :: :: بازدید امروز :: :: بازدید دیروز ::
:: درباره خودم :: :: اوقات شرعی ::
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
RSS
21077
20
20
این وبلاگ برای روی کاغذ اوردن هدفهام هست تا فراموششان نکنم. چون تصمصم بزرگی را در زندگیم گرفتیم. میخوام در این سن ادامه تحصیل بدم. یعنی الان که 45 ساله هستم شروع به تحصیل بکنم از اول راهنمایی تا در حد پژ وهشگر دینی، در این مورد با یکی از بهترین ها برنامه ریزی کردیم. قرار شده مقطع راهنمایی را یک ساله تموم کنم ودوسال هم برای دیپلم گرفتن بعد انشا الله دانشگاه............................
:: لینک به وبلاگ ::
|
:: اشتراک در خبرنامه ::
:: مطالب بایگانی شده ::
اردیبهشت 1388
تیر 1388
مرداد 88
خرداد 88